مدير مدرسه از پنجره مشغول تماشاي مرداني بود كه به سوي او مي آمدند. يكي سوار بر اسب و دگري پياده بود. هنوز سربالايي تندي را كه به مدرسه واقع در دامنه كوه منتهي مي شد، طي نكرده بودند. به زحمت گام بر مي داشتند و در ميان برف ، سنگها و گستره وسيع فلات بلند به آرامي جلو مي آمدند . گاه ...
|