مردي روي پل آلاباماي شمالي ايستاده، به آبي كه بيست پا پايينتر به تندي جريان داشت، مينگريست. دستهاي او را از پشت با ريسماني بسته بودند و حلقه سست طنابي گردن او را در ميان گرفته بود، كه از صليب چوبي بزرگي در بالاي سرش آويزان بود و دنباله آن تا زانوان مرد امتداد داشت. چند تخته لق از تختههاي زير ريلها كه روي راهآهن گذاشته بودند جا پايي شده بود براي محكوم و اعدامكنندگانش كه عبارتند از دو سرباز ...
|