اين مثل كه در مقام تنبه و تنبيه گفته ميشود حكايتي دارد كه ميگويد: پيرمردي بود زاهد كه در دل كوه، توي دخمهاي عبادت ميكرد و از علفها و ميوههاي جنگلي كوه هم ميخورد. روزي از كوه به زير آمد و به طرف ده راه افتاد رفت و رفت تا به نزديك ده رسيد، مزرعه گندمي ديد.
خيلي خوشش آمد، پيش رفت و دو تا سنبله از گندمها چيد و كف دستش خرد كرد و آن ...
|