شب سردي بود. نوكر يك سامورايي زير دروازه راشومون ايستاده بود و در انتظار بند آمدن باران بود. كس ديگري زير اين دروازه وسيع نبود. پوشش لاكي قرمزرنگ ستون عظيم، اينجا و آنجا ريخته بود و بر ستون زنجرهاي نشسته بود. چون دروازه راشومون در خيابان «سوژاكو» قرار دارد، ممكن است دستكم چند نفر ديگر هم با كلاهسبدي و يا با كلاههاي اشرافي زير آن در انتظار بند آمدن طوفان بايستند. اما آن شب غير از اين ...
|