با صداي بسته يا باز شدن در از خواب بلند شدم. ساعت هفت بعدظهر، خونه خاليه.برا خودم چايي ريختم و از تو يخچال شكلات برداشتم و اومدم روي مبل نشستم، تلويزيون رو روشن كردم. روي ميز يه پاكت سفيد بود. كارت عروسي به نظر مي رسيد. از تو پاكت كارت و در آوردم سفيد بود با گل هاي ريز صورتي و بنفش از اون دهاتي ها نه ! قشنگ بود شايدم زشت بود. اصلاً چه ...
|