جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  28/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

قبض و بسط تئوريك شريعت
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: دكتر عبد الكريم سروش
منبع: بابك كياني

كتابي در باب فهم دين و كلام جديد كه مجموعه نظرات ايشان را در باب تئوري تكامل معرفت ديني بيان مي كند.

كتاب از چهار فصل اصلي به همراه 3 مقدمه و يك بخش ضمائم تشكيل شده است كه در بخش ضمائم پاسخ هاي ايشان به نقد هاي مخالفان تئوري تكامل معرفت ديني، درج شده است در بخش اول ( فصل اول) كتاب يعني بخش مهم دين و كلام جديد،چنانچه خود ايشان اشاره كرده اند، بحث در باب كلام جديد است و سعي شده تا پاره اي از مباحث فن كلام به طور انتخابي مطرح شود و بخصوص نظريه ارتباط معرفت ديني با معارف ديگر بشر تشريح شود.

آنچه كه در اين فصل مي خوانيم با توضيح بلا موضوع بودن علم كلام آغاز مي شود، سپس وظيفه متكلمان بيان مي شود تا خواننده اي كه آشنايي لازم را با علوم ديني ندارد ، اندكي از نظر ذهني آماده شود . در ادامه ايشان به تشريح تفاوت تبيين و اثبات مي پردازند( باذكر مثال) و توضيح مي دهند اثبات امري بيرون از دايره معلومات دين و تبين مساله اي از درون معلومات ديني است. در راه دفاع از دين متكلمان از سلاحها و ابزارهايي مشخص استفاده مي كنند كه در اين بخش بدان پرداخته شده و سي مساله ستيز فلاسفه و متكلمان و نتايج آن مورد بررسي قرار گرفته است.

همان طور كه مي دانيم علم كلام بعد از خواجه نصير فلسفي شد يعني متكلمان ابزارهاي لازم براي انجام وظايف خود را از فلسفه وام گرفتند. ايشان با ذكر اين مطلب، ادغام كلام و فلسفه را به سود هيچ يك ندانسته و براي اثبات اين امر به تفاوت گوهري كلام و فلسفه اشاره كرده اند. عنايت متكلمان به علوم تجربي و تاريخ- اختلاف متكلمان و فلاسفه در تعيين مصداق( كه بحث مراد از تعيين مصداق را به دنبال دارد) از جمله موارد مطرح شده در اين فصل هستند. تفاوت ديگر فلاسفه و متكلمان در عدم تعهد و تعهد نسبت به نتيجه نيز از جمله مباحث سنگين تحليلي در اين بخش است. ايشان در ادامه مباحث مطرح شده كلام جديدرا به سه شاخه:

دفع شبهات، دين شناسي و پاسخ به مسائل جديد تقسيم بندي كرده اند و با توضيح اجمالي هر يك از اين سه شاخه، تشريح كرده اند كه چگونه علم كلام پا به پاي جميع معارف بشري رشد كرده و متحول شده است. از جمله براي اثبات اين مدعا به علل توجه متكلمين جديد به برهان نظم و مسئله زن اشاره شده است تا روشن شود كه ارتباط معارف بشري با معرفت ديني تا چه اندازه است. ايشان با ذكراين مطلب كه وحدت بخش مسائل علم كلام، غرض آن است به ملاكهاي مختلف در تمايزعلوم اشاره كرده اند و سپس با جمع اين فصل( كه مقدمه اي كه براي بخش دوم فصل اول است) نتيجه گرفته اند كه شريعت ثابت است ولي فهم ما از شريعت متغير و مختلف.

از جمله مباحث زيبا و ظريف در اين بخش مقايسه افكار مرحوم ملاهادي سبزواري و استاد شهيد مطهري در باب مسئله زن است كه خود بهترين گواه براي رشد علم كلام در برابر رشد ديگر معارف بشري است. در بخش دوم از فصل اول پاره اي از مسائل معرفت شناسي مطرح شده چرا كه بحث كتاب درباره معرفت ديني است. اين بخش با تقسيم علوم به مصرف كننده و توليد كننده آغازمي شود و تاثير رشد علوم توليد كننده در علوم مصرف كننده با ذكر مثال بيان مي شود در همين جا ايشان توضيح مي دهند كه چگونه پس از فلسفي شدن علم كلام، اين علم وارد علوم مصرف كننده مي شود و باالطبع به علوم تجربي - عقلي و انساني نياز پيدا مي كند .

در ادامه مطلب از آنجا كه علم تعاريف مختلفي دارد كه تنها يك تعريف خاص( علم به مثابه شاخه اي تاليفي از معلومات) مورد استفاده در اين مباحث است به ذكر و توضيح معاني مختلف از علم همت گماشته شده است و سپس با تمايز افكندن ميان مقام داوري و مقام گرد آوري در شاخه هاي مختلف علوم ، مراد از روش علمي روش داوري دانسته شده است و در نتيجه تكامل علوم معلول تكامل روشهاي آن علوم خواهد بود. آقاي دكتر با ذكر تفاوت ميان مقام تعريف( بايد) و مقام تحقق( است) در علوم به فلسفه موجود اشاره كرده و توضيح داده اند كه اين فلسفه موجود نا خالص و غير كامل است.

و دليل آن را تاريخ مند بودن و متكلم بودن علوم در مقام تحقق دانسته اند. ايشان با بيان و تبيين هويت جاري و جمعي تمام معارف بشري به بررسي مراد كانت از فلسفه نقادي مي پردازند و ديدگاه و روش معرفت شناسانه كانت را به تصوير مي كشند. پس از ورود به مبحث معرفت شناسي، ابتدا معرفت شناسي به دو بخش پسيني و پيشيني تقسيم مي شود و سپس به مقايسه زبان شناسي و منطق پيشين و پسين پرداخته مي شود. ايشان با ذكر مثال روش تاريخي براي بررسي علوم در مقام تحقق، معرفت ، علوم در مقام تحقق را معرفتي بشري دانسته اند و به تشريح معناي بشري بودن معرفت ديني پرداخته اند و جنبه هاي مختلف آن را باز شكافي كرده اند و در اين راه مثالهايي از تاثير خصوصيات بشري در علوم تجربي و كلام آورده اند كه بسيار آموزنده است.

در بخش سوم اين بخش( فصل اول) ضمن ذكر خلاصه اي از مطالب دو بخش گذشته ، معناي دقيق« فهم عميقتر» و « فهم ما ازهمه چيز در حال تحول است » از سوي ايشان مورد كنكاش قرارمي گيرد در حاليكه مي دانيم تحول فهم ما به تحول همه چيز كاملا متفاوت و متمايز است. در ادامه مطلب آقاي سروش با توضيح تحول فهمي حاصل شده از بديهياتي مانند اصل امتناع تناقض به تحكيم اين امر( تحول فكري) مي پردازند و توضيح مي دهند كه مباحث علمي و تئوريها و نظريات يا صادق هستند وياا كاذب ولي فهم ما از همين قضاياي صادق يا كاذب دو مرتبه ايست ( به روايتي حتي فهم امورغلط ميتواند سطحي يا عميقي باشد.) نكته اي كه در اينجا داراي اهميت است اين است كه« دقت» مبين چگونگي عميقتر شدن فهم نيست زيرا واژه دقت مانند ساير اوصاف رواني انسان( نبوغ و...) داراي ابهام فراوان است.

در اين بخش تشريح شده است كه فهم عميقتر ما از يك مساله در گرو دانستن معارف بيشتر است نه اوصافي رواني و مبهم مانند دقت يا نبوغ و... ايشان توضيح داده اند كه ربط يك امر ديدني و قابل تشخيص نيست بلكه اين تئوريهاي پيشين ماهستند كه ميان معارف و مباحث و شاخه هاي مختلف علوم ارتباط برقرار مي كنند و در نتيجه با تحول اين تئوريها و در سايه آن ما به كشف ارتباطات جديدي ميان علوم نائل مي شويم كه قبلا از ديد ما پنهان بوده است. ضمن اينكه بايد دانست علم بيشتر و فهم بهتر با يكديگر متمايز هستند چرا كه فقط زماني علوم بيشتر به فهم عميقتر منجر مي شود كه علوم تغذيه كننده كشف ارتباط جديد را براي ما فراهم كرده باشد.

بخش سوم با ذكر دو عامل اساسي و فلسفي ديگر براي فهم عميقترپايان ميابد :1. انطباق كلي تازه بر خرد كهن.2. تحول يافروكاستن.

بخش چهارم ( فصل اول) به شكافتن و تحليل مدعاي بخش سوم ( تحول فهم ما از همه چيز) مي پردازد و نكات به ظاهر متناقض اين مدعا را روشن مي كنند. نمونه هاي از تحول فهم بيان عوامل ديگر فهم عميقتر مانند شناخت افراد- نفس شبهات و... از جمله ديگر مطالب مطرح شده در اين بخش است. رابطه ظريف عوامل مولد يك علم با تحول همان علم( كه همانا در تاثير تحول سوال ، تغيير و تحول در علم مربوطه، تبلور مي يابد) از جمله نكات مطرح شده در اين بخش است. هر علمي به واسطه سوالها و مشكلاتي خاص به وجود آمده و چنانچه اين مشكلات كه در واقع باني تولد علم مربوطه هستند، دچار تغيير و تحول شوند در نتيجه علم پاسخ گوينده به اين معضلات هم دچار تغيير و تحول خواهد شد. آيا دانستن پيشينه يك معرفت و چگونگي رشد و نمو آن تا مرحله فعلي در فهم عميقتر ما از آن علم تاثير گذار است؟ صد در صد!! چرا كه بهتر از هر روشي ديگري تدريجي و تكاملي بودن معارف بشري و فاكتور هاي تاثير گذار بر آن را براي ما مشخص مي كند.

در پايان اين بخش آقاي دكتر بايك استنتاج منطقي اين گونه نتيجه گرفته اند از آنجا كه مطالب مطرح شده در باب معرفت بشري صادق است و معرفت ديني هم يك معرفت بشري است پس عوامل مختلف در تحول فهم در معارف ديني هم جاري هستند.

حال پس از چهار بخش زمان تبيين و تشريح ارتباط معارف( به طور كلي و اعم) فرارسيده، كاري كه در بخش پنجم و پايان فصل اول انجام شده است. آيا تنها ارتباط ميان علوم از نوع ارتباط قياسي توليدي است؟ خير علوم مي توانند از دريچه هاي مختلف با يكديگر داد و ستد كنند مثلا ارتباط منطقي و غير توليدي ميان معارف، ميان علم و فلسفه انواع ارتباطات منطقي موجود است و مي توان از تركيب يك قضيه فلسفي و يك قضيه علمي، يك نتيجه فلسفي گرفت. درست مانند جمع دو ادراك حقيقي و اعتباري و به دست آوردن يك ادراك اعتباري جديد... ياد داريم كه معرفت شناسي به دو نوع پسيني و پيشيني تقسيم شده بودند. در سايه همين معرفت شناسي پيشيني مي توانيم بسياري از تحولات و ثبات علم و فلسفه را توضيح دهيم. يعني ما درسايه همين معرفت شناسي پيشين خودمان است كه به خويشاوندي علم و فلسفه پي مي بريم و آنها را با هم تركيب مي كنيم.

مي دانيم كه فلسفه در ما انتظاراتي را بر مي انگيزد آيا علوم تجربي نقش اثباتي يا ابطالي در فلسفه و انتظارات حاصل از آن دارند؟ خير اين علوم در فلسفه است خلاصه مدعاي نويسنده محترم در اين مباحث در 3 اصل بيان مي شود:

1. هيچ فهمي از دين وجود ندارد كه به معارف بيرون ديني متكي نباشد.

2. ثبات و تحول فهم ديني وابسته به ثبات و تحول فهميدن بيرون ديني است.

3. فهميدن بيروني ديني تحول يابنده هستند. در پايان اين بخش نمونه هايي از تفاوت هاي فهم ديني و سازگاري هر فهم با مقبولات و دانسته هاي پيشين بيان شده است.

در فصل دوم كتاب، ايشان طي چهار بخش به تشريح و توضيح چگونگي و مراحل و نمونه هايي از قبض و بسط تئوريك شريعت مي پردازند. در اين بخشها سعي شده است كه به مطالب زير اشاره شود .

1. اهداف مهم نظريه قبض و بسط تئوريك شريعت ( شامل تبيين مكانيسم و چگونگي فهم دين اوصاف معارف ديني نسبت به ديگر معارف بشري- تبيين نسبتهاي موجود ميان معرفت ديني و ديگر معرف بشري-سر تحول و ثبات معرفت ديني).

2. تشريح معرفت شناسي پسيني و پيشيني و اوصاف هر كدام .

3. تمايز احكام معرف در جه اول ودرجه دوم و تعريف هر يك از معارف( همراه با تشريح كا مل آقاي دكتر در باب معارف درجه اول مانند معرفت شناسي پيشيني و فلسفه اوليه و معارف درجه دوم مانند معرفت شناسي پسيني كه در قسمت شماره 2 آورده شده است).

4. اوصاف معارف بشري در مقام تحقق( هويت جمعي و جاري معرفت بشري- روشهاي داوري و گرد آوري معارف- تفكيك دو مقام - بايد و است - در معارف بشري- تفكيك علوم بشري به توليد كننده و مصرف كننده).

5. مبدا معرفت شناختي قبض بسط يعني رئاليسم يا اصالت واقع بدين معني كه اولا واقعيتي وجود دارد دوما آن واقعيت قابل حصول است و سوما در عرصه معرفت غرض وصول- معرفت است. براي اثبات مطالب مطرح شده و رسيدن به اهداف مورد نظر تئوري فوق ايشان در درجه اول از تمايز دين با معرفت ديني سود برده اند چرا كه مي دانيم هر نظريه معرفت شناسي رئاليستي( مانند قبض و بسط) ميان شيء و علم به شيء تفاوت قايل است كما اينكه اين مطلب را از راه ديگر نيز مي توان مورد آزمايش قرار داد و آن راه مقايسه احكام دين و معرفت ديني است كه با يكديگر تفاوت دارند. مثلا دين از نظر مؤمنان واجد تناقض نيست در حالي كه معرفت ديني( چون بشري است) حاوي تعارض و تناقض و اختلاف است.

اين اختلاف بر سر پديده اي ثابت- كامل و خالص را چگونه مي توان توضيح داد؟ بجز تفكيك ميان دين و معرفت ديني!؟ در اين بخش توضيح داده مي شود كه شريعت صامت است و فقط زماني به صدا درمي آيد كه در مقابل او سئوال قرار دهيم و از او جواب بطلبيم. افراد مطابق با علم و معرفت خود از شريعت سئوال مي كنند و مطابق با همان معلومات هم پاسخ شريعت را مي فهمند، پس تاثير معارف بيرون از دين در فهم از شريعت مانند شمشير دو لبه است! گفته شد كه معرفت ديني بشري است ولي به چه معناست آقاي دكترسروش با ذكر دو معني براي بشري بودن معرفت ديني، به دوجنبه از بشري بودن معرفت ديني( در معناي دومش كه همانا تاثير خصوصيات بشري در معرفت است) اشاره مي كنند، اول تاثير شؤون و احوال پست و شريف آدميان در معرفت( هرمعرفتي) و دوم آنكه وقتي براي جميع آدميان معضلي رخ مي دهد، بخش عمده نيروي فكري آنها بر روي اين معضل خاص متمركز مي شود يعني اينكه بينشي كه در جمع حاصل مي آيد- به طور طبيعي پاره اي از امور را از نظر دور مي دارد و پاره اي ديگر را به نظر نزديك تر مي كند.

ذكر يك نكته در اينجا ضروري است و آن قرابت معرفت ديني با معرفت تاريخي در مقابل ديگر معارف بشري است كه در محور با يكديگر اشتراك دارند. بحث بر سر اين مطلب بود كه علوم و معارف مختلف بر هم اثر مي گذارند و از هم اثر مي پذيرند. انواع و اقسام ارتباطات علوم و معارف مطرح شد تا در نهايت در باب معرفت ديني ما به اصل ارتباط، تغذيه و تلائم برسيم. آقاي دكتر سروش با توضيح اصل فوق( به معني مستفيد بودن فهم ديني چه درست و چه غلط از معارف غيرديني و بيرون ديني) با نكاتي كليدي در اين باب اشاره مي كنند از جمله معتبر بودن اصل فوق براي علوم حقيقي( يا غير اعتباري).

در ادامه تز ايشان نسبت ميان معرفت ديني و معارف بيرون ديني را بيان و تشريح مي كنند و در نتيجه موضوع ارتباط ميان علوم مختلف را مطرح كرده و در مورد لفظ كلمه « ربط» توضيحاتي كامل ارائه مي دهند.

حال كه نسبت ميان معرفت ديني و ديگر معارف بشري آشكار شد نوبت به سطوح هماهنگي ميان آنها مي رسد. معرفت ديني در چند سطح و مبحث خود را با معارف بشري هماهنگ مي كند؟ اين سئوال است كه جوابش را در اين بخش مي توان يافت. مثلا معرفت ديني در سطح اول با تئوريهاي عام زبان شناسانه- انسان شناسانه و... هماهنگ مي شوند چرا كه اين مباني چنان ريشه اي و فرا گير هستند كه نه فقط مبناي فهم دين كه مبناي علم - فلسفه و عرفان نيز مي باشند. آيا معرفت ديني با تئوريهاي خاص انسان شناسي- زبان شناسي و ارزش شناسي هماهنگ مي شوند؟

پاسخ مثبت است. به طور مثال، عالمان دين همواره به واسطه نوع تئوريهاي خود در باب دين و زبانش، معاني دين را درك مي كنند ( مثلا اين فرضيه كه خداوند ايا به ياجاز سخن مي گيود يا خير؟) محور سوم هماهنگي معرفت ديني با معارف بشري هماهنگي اين معرفت با تئوريهاي خاص علمي- فلسفي و اخلاق است. مثلا عالمان دين در هنگام بروز تعارض در ميان دين و فلسفه يا مي توانند جانب دين را بگيرند يا جانب فلسفه را يا استناد به معرفت شناسي خاص كه تضاد را بزدايد( مثل تفسير ابزار گرايانه از علم) در اين مورد مي توان از تاثير تفكرات گاليله بر روي معرفت ديني اشاره كرد و يا آراي داروين ( تئوري تكامل تدريجي) ايشان در ادامه توضيح مي دهند كه تئوريهاي خاص فلسفي و علمي فقط در فهم تصديقات ديني منحصر نمي شود بلكه تصورات و مفردات وارد در شريعت را نيز در بر مي گيرند و به آن معنا مي بخشد( مانند تصور ما از خورشيد كه متفاوت از تصور مؤمنان در قرن پنجم از خورشيد است).

در سطح چهارم فهم عالمان ديني از شريعت با شناخت آنها از جهان متكلم هماهنگ مي شود چرا كه زبان هر كس پاره اي از جهان اوست و با آن جهان در هماهنگي كامل است. ( لازمه درك يك سخن شناخت از دنياي سخنگوي آن است) دو نكته ديگر پنهان در اين اصل اين موارد است كه اولا يك سخن در چند دنيا، چند معنا مي دهد و دوم اينكه ظهور نسبي است ( بخش فلسفي كه توسط ايشان انجام شده و زواياي مختلف مورد مطالعه و دقت قرار گرفته است). در پايان اين چهار بخش سعي و جد فراوان شده تا چگونگي ار تباط معرفت ديني و معارف بشري سازمان دهي و طبقه بندي شود( تغذيه دو مقام داوري يا گرد آوري- ربط منطقي و توليدي- ربط روش شناختي- ربط توليدي و مصرفي-طرق پيوند علوم توليد كننده و مصرف كننده- ربط از طريق مسئله زايي يا اصل رفع تعارض و...) قبض و بسط فقط در حجم علوم و معارف و كميت رخ نمي دهند بلكه معاني و مفاهيم لغات و الفاظ ( حتي الفاظ بديهي) ممكن است در طي مراحل ذكر شده و داد و ستد علوم تنگ و فراخ شونده كه عمده و مهم در باب قبض وسط در همين قسمت نهفته است.

در واقع علوم و معارف بيروني ديني از دو طريق عمده به فهم ديني ما غنا مي بخشد، يكي از طريق افزودن بر آگاهي ها و اطلاعات و ديگري از طريق دگرگون كردن مفاهيم و پوشاندن لباسي نو به آنها. ( بحثي كه بخش روشهاي تحول معاني الفاظ و عبارات از سوي ايشان مطرح شده است.) پس از پايان فصل دوم( توضيح و تشريح تئوري قبض و بسط) در فصل سوم و طي سه بخش متوالي آقاي دكتر سروش به پاسخ دادن شبهات و تشريح موانع فهم اين نظريه مي پردازند، امري كه در فصل آخر تحت عنوان قبض و بسط در ميزان نقد و بحث تكميل شده است( اين فصل آخر حاوي نشست ايشان با جمعي از اطلاعات محتوم قم است و از آنجا كه پرسشهايي بسيار پخته و موشكافانه و البته تخصصي در اين جلسه مطرح شده، اين پرسشها و پاسخ هاي مبسوط و كامل ايشان مي تواند روشنگر زواياي مبهم و تاريك اين نظريه باشد).

نحوه پاسخگويي آقاي دكتر سروش به شبهات و نقدهاي مخالفان نظريه در بخش« موانع فهم تئوري» بسيار زيبا و در عين حال آموزنده است كه علاوه بر طبقه بندي و سازماندهي نقدها و پاسخ هاي قاطع ايشان بايد از نثر روان و زيبا و منحصر به فرد ايشان هم ياد كرد.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837