زن جوان و زيبايي كه يك سال بدون شوهرش در آمريكا زندگي مي كند( هستر پراين)، دختري نا مشروع به دنيا مي آورد و در مقابل فشار ارباب و تهديد دادگاه كه او را به افشاي نام پدر كودك فرا مي خوانند، سكوت مطلق را بر مي گزيند حتي درخواست هاي كشيش مراقبش را در كليساي پرو تستان ( آرثور دميسدل) راه به جايي نمي برد و از آنجا كه در عرف مذهبي پروتستانهاي متعصب و اخلاق گراي آمريكايي( پيورتن ها) عمل «هستر» گناهي نا بخشودني محسوب مي شد، نواري قرمز رنگ بر روي لباس هستر دوخته مي شود، اين نوار قرمز رنگ كه داغ ننگ هستر aپراين است تا به آخر عمر همراه او خواهد بود و بر روي آن حرفش كه نشانه گناه است، حك شده بود. در چنين موقعيتي است كه شوهر هستر ( راجر چيلينگ ورث) پس از آنكه چندين ماه در چنگ يكي از قبايل سرخ پوست اسير بود، پا به شهر مي گذارد.
ورود اين بيگانه كه در واقع دكتر و دانشمند بسيار شهيري در كشور هلند است و در هنگام عظيمت به آمريكا توسط قبايل سرخ پوست گرفتار گشته بود، درست در لحظه اي رخ مي دهد كه هستر را بر روي سكوي مجازات شهر قرار داده اند تا تمام مردم شهر كودك نا مشروع و داغ ننگ گناه را بر سينه هيستر ببينند.
راجر چيلينگ كه با نام پزشكي نا شناس به شهر وارد شده، شبانه و به هنگام بيماري هستر بر بالين او حاضر مي شود و... داستان هاثورن بيان كننده روان آدميان است . جايي كه جز خداوند و شخص مورد نظر هيچ كس بدان دسترسي ندارد. عمقي از روح آدمي كه گاه حتي براي خود شخص نا آشنا و پنهان است و در پي حوادثي نا گهاني خودش را آشكار مي سازد. در اين كتاب با آدمهايي آشنا مي شويم كه در كشمكش روحي و در اسارت گناه و رنج تلاش مي كنند، گاه تطهير مي شوند ( هستر پراين) ، گاهي خود منتقم گناه خودشان هستند و به اوج انسانيت عروج مي كنند (آرنور دميسدل) و گاه همچون شيطان مجسم به انتهاي دره كينه و انتقام سقوط مي كنند ( راجر چيلينگ ورث) هاثورن با آدميان و روح وروان اين اشرف مخلوقات سر و كار دارد و زبان اين موجود پيچيده را نيز مي داند.
او مي تواند درون انسانها را بشكافد و رازهاي نهان او را بخواند. نويسنده در عين حال در قالب هاي پيچيده اما شخصي قهر مانان داستا نش محصور نمي ماند و در كنار ساختن و پرداختن روحيات شخصيت هاي اصلي داستان به نقد نظام كليساي پرو تستان دست مي زند. كليسايي كه مظهر عقايد خشك و قشري مهاجران متعصب انگليسي و ايرلندي است و مادر پروتستان اخلاق گراي در حقيقت اخلاق زده آمريكايي. عقيده مذهبي تعصب گرايي كه در انگلستان تدوين شد و با جنبش منزه طلبان در انگلستان اعلام وجود سياسي و اجتماعي كرد، از طريق مهاجران به آمريكا وارد شد و در همين اواخر( يعني در اوج تمدن قرن بيست و يكم!) بار ديگر در ايالات متحده آمريكا به قدرت رسيده است! و هاثورن كه خود مردي مذهبي اما بيگانه با تعصب بود در اين داستان به نقد منظم ساختار فكري و اجتماعي اين كليساي اخلاق گرا دست مي برد.
|