نيز ازديگر چهرههايي كه بعد از انقلاب همچنان در كار نمايش پاي فشردند، نخست بايد از ركنالدين خسروي و حميد سمندريان گفت، كه آن «اديپوس» سوفوكل و «باغ آلبالو»ي چخوف را اجرا كرد و اين «ازدواج آقاي مي سي سي بي» دورنمات را. و بعد علي رفيعي، كه سالها در فرانسه به تحصيل اشتغال داشت و در اين ايام كار انحصاري وابتكاري «سالهاي شن» را به روي «سن» آورد. و نيز مسعود سميعي، كه با «تاختن به تازيانه باد» و اثر زيباي «غربت مرا هيچ شعري نسرود» استعداد خود را نشان داد و به تدريج ديگران هم از جمله عبدالحي شماسي، محمد چرمشير، فرهاد مهندس پور، محمد رحمانيان، تاجبخش فناييان و... كه هر كدام در زمينه خاصي از تأتر آگاهي و تسلط خود را به ثبوت رساندند. و ديگر قطبالدين صادقي، استاد، كارگردان و منتقد تأتر، كه اجراي «مده» ژان آنوي، مهمترين كار او و از آثار موفق اين سالهاست. 16 ج ـ داستاننويسي داستاننويسي (رمان و داستان كوتاه) به شيوه اروپاييان و به معناي امروزين آن، تا پيش از ورود فرهنگ غرب، در ادب ما سابقه نداشته است. گذشته از نخستين ترجمههاي برخي از رمانهاي غربي، كه در بخش ترجمه به آنها اشاره رفت، و نيز كتاب «مسالك المحسنين» طالب اف، كه با توجه به توصيفات زيبا و زبان ساده آن از بهترين داستانگونههاي اوليه به شمار ميرود، بايد پيش از همه به عنوان نخستين كتاب داستانوار بلند از «سياحتنامه ابراهيم بيك» زينالعابدين مراغهاي ياد كرد كه چون واقعيت زندگاني مردم آن دوره را در برداشته، در زمان خود شهرت بسيار يافته است. 17 اثري كه هر چقدر از لحاظ سياسي و اجتماعي حائز ارزش بود، از نظر ادبي و توجه به فنون داستاننويسي چندان ارزشي نداشت. و اين خصوصيتي است كه تقريباً در همه رمانهاي اوليه فارسي اعم از «تاريخي» و «اجتماعي» ديده ميشود. 18 الف : رمان تاريخي موضوع اين رمانها تماماً از تاريخ ايران گرفته شده و قهرمانان آنها معمولاً از چهرههاي معروف تاريخي به شمار ميروند. از نخستين رمانهاي تاريخي، ابتدا بايد از «شمس و طغرا» اثر محمد باقر خسروي نام برد كه از وقايع پرآشوب فرمانروايي مغولان حكايت ميكند و ديگر رمان «عشق وسلطنت» به قلم شيخ موسي كبودرآهنگي، كه درباره سلطنت كورش و فتوحات اوست. جزاينها «داستان باستان» از ميرزا حسن خان بديع و «دام گستران» (يا انتقامخواهان مزدك) اثر صنعتيزاده كرماني، نيز از اين دست رمانهاست. نوشتن رمانهاي تاريخي در عصر رضاخان خاصه با توجه به ناسيوناليسم حاد آن زمان ادامه يافت. مهمترين رمان اين دوره، داستان بسيار بلند «آشيانه عقاب» از زينالعابدين مؤتمن است كه (چنانكه از نام آن پيداست) به وقايع «الموت» در عصر سلجوقي مربوط ميشود و به ويژه مبارزه سياسي خواجه نظام الملك و حسن صباح. و ديگر داستانهاي «مازيار» صادق هدايت و «ماه نخشب» سعيد نفيسي است. رمانهاي تاريخي بعد از اين عصر، به صورت پاورقيهاي روزنامهها و مجلات مشهور ادامه مييابد. داستان «عباس ميرزا» از ناصر نجمي و «رابعه» از حسينقلي مستعان در مجله «تهران مصور» و «عروس مدائن» از ابراهيم مدرسي در مجله «ترقي» از جمله آنهاست. نيز از همين نويسنده، داستان بلند «دلشاد خاتون» و «بغداد خاتون» دو زن نامدار عصر ايلخانان مغولي است و از همه مهمتر رمان تاريخي «ده نفر قزلباش» از حسين مسرور مربوط به عصر صفوي، كه سالهاي سال پاورقي مطلوب «اطلاعات» بود و خوانندگان بسيار داشت. ب : رمانهاي اجتماعي نوشتن اين رمانها نيز پا به پاي رمانهاي تاريخي از عصر رضاخان آغاز ميشود. عصري كه تشكل جامعه جديد، تمركز قدرت و برخورد طبقات و اقشار مختلف، اعم از روشنفكران، اشراف، صنعتگران، كارمندان، بيكاران و روابط جديد ميان اينان (خاصه رابطه ارباب و رعيت و وضع تازه زنان و بخصوص عشق مرد مرفه نسبت به زن فقير و برعكس، كه موضوع غالب مشهورترين رمانهاي اين عصر ميشود) اكثر نويسندگان را به رماننويسي جذب ميكند. «تهران مخوف» از مشفق كاظمي ، نخستين رمان اجتماعي از اين دست است. سرگذشت عشق جواني از يك خانواده فقير اما نجيب نسبت به دختر عمه اشرافزادهاش، كه درست در نخستين سال سلطنت رضاخان نوشته شده است. رمان اجتماعي ديگر «زيبا» از محمد حجازي است. داستان عشق روحاني نمايي كه تن به عشق زني هوسباز به نام «زيبا» ميسپارد و با تبديل لباس و ورود به جرگه اداريان، از هيچ كار خلاف ابا نميكند. «تفريحات شب» رمان ديگري است از محمد مسعود كه داستان خوشگذراني جوانان بدبخت گونهگون ازطبقات و اقشار مختلف را بر كاغذ ميآورد. نيز دو رمان «جنايات بشر» از ربيع انصاري و «روزگار سياه» از عباس خليلي ، كه هر دو سرگذشت زنان سياهروز در جامعه آن روز و سقوط مجبور و محتوم آنهاست. جز اينها، از ديگر رمانهاي اين عهد ميتوان از «مجمع ديوانگان» صنعتيزاده كرماني و «شهرناز» يحيي دولتآبادي سخن گفت. نوشتن اين گونه رمانها پس از عهد رضاخان نيز در همين سطوح همچنان ادامه مييابد. مشهورترين اين داستانها «آفت» از حسينقلي مستعان است كه سالها از جاذبترين پاورقيهاي گونهگون مجلات و روزنامهها به شمار ميرفت. 19 اين رمانهاي اجتماعي اندك اندك به مفهوم مطلق رمان اطلاق شد و هر چه زمان گذشت، رماننويسان از سطح به عمق جامعه توجه كردند. رمانها حالت گزارشگونگي خود را از دست داد و تدريجاً ميزان آگاهي و پختگي فكر و ذهن نويسندگان را باز نمود. نويسندگاني كه با آشنايي تدريجي با رمانهاي معروف جهان و تسلط به شيوهها و شگردهاي جديد، رفته رفته به تعريف دقيق رمان نزديكتر شدند و به استثناي «بوف كور» كه در دوره رضاخان نوشته آمد و پس از اين به آن اشاره خواهد رفت، اكثر نويسندگان پا به پاي داستان كوتاهنويسي، از نوشتن رمان و داستان بلند نيز غفلت نكردند و از اواخر دهه بيست تا اوايل دهه هفتاد، به عبارت ديگر در عرض پنجاه سال، گذشته از «قرنطينه» فريدون هويدا و«آمريكاييزدهها»ي حسين رضواني، كه هر دو به فرانسه نوشته شده بودند و توسط مصطفي فرزانه و رضا سيدحسيني ترجمه شدند، به نوشتن نزديك به يكصد رمان توفيق يافتند. 20 از اين نويسندگان، برخي جز رمان ننوشتند و برخي پيش از اينكه در رماننويسي شهرت يابند، در نوشتن داستان كوتاه مشهور شدند. با اين تفاوت كه در دسته اخير گروهي، داستانهاي كوتاهشان اهميت دارد و گروهي رمانهايشان. داستان كوتاه پايهگذار داستان كوتاه در ايران، سيد محمد علي جمالزاده بود. نويسندهاي كه با چاپ «راه آب نامه»، «دارالمجانين» و «صحراي محشر» نشان داد كه در نوشتن داستان بلند مستعد نيست. «يكي بود يكي نبود» او به عنوان نخستين مجموعه داستان كوتاه، حاوي شش داستان با نامهاي «فارسي شكر است»21، «رجل سياسي»، «دوستي خاله خرسه»، «درد دل ملا قربانعلي»، «بيله ديگ بيله چغندر» و «ويلان الدوله» از سال 1333 تا 1340 قمري (= 1294 تا 1301 شمسي) نوشته شد و از همان ابتدا با توجه به كليشههاي متداول زبان مردم و شكل خاص «داستان كوتاه» غوغاي بسيار به پا كرد. تا آنجا كه برخي نويسنده آن را از اين نظر كه فن نويسندگي را تا حد قبول و پسند عامه تنزل داده است، به بيذوقي و بيسليقگي متهم كردند. و گروهي ديگر سبك انشاي آن را به دليل اينكه اوضاع و احوال و اشخاص را چنان كه هست به زبان مردم توصيف كرده، ستودند. خاصه اينكه نويسنده، خود نيز اقرار كرده بود كه پيش از موضوع داستان به سبك انشاي آن توجه داشته است. 22 از اين به بعد بود كه داستاننويسي سال به سال مقبوليت و اهميت بيشتر يافت. تا آنچه كه ديگر صفت «نويسنده» را جز به داستاننويسان اطلاق نكردند. اما گذشته از «محمد حجازي»23، «علي دشتي»24، «محمد مسعود»25، «سعيد نفيسي»26 و «جعفر شريعتمداري»27 و برخي ديگر ازنويسندگاني از اين دست، كه بيتوجه به شكل و شگرد داستان، بيش يا كم در امواج تخيلات رمانتيك خود غرق بودند، در حقيقت نخستين كسي كه با توجه به فضاي اجتماعي و تعريف داستان كوتاه، اين نوع از ادب را ارزش بخشيد، صادق هدايت بود. زماني كه محمد علي جمالزاده ، در بيرون از ايران به سر ميبرده و به نوشتن داستانهايي در سطحي نازلتر از «يكي بود يكي نبود» مشغول بود، صادق هدايت در ميهن خود آغاز به كار كرد. و اگرچه از يك طرف داستانهاي كوتاه جمالزاده و از طرف ديگر رمانهاي اوليه را در پيش روي داشت، اما در حقيقت سنگ بناي داستان بلندنويسي (در بوف كور) و داستان كوتاهنويسي (در زنده به گور) را همو كار گذاشت. هدايت «بوف كور» را درسال 1315 شمسي نوشت. اين كتاب از بدو انتشار، سال به سال شهرت بيشتر يافت؛ تا آنجا كه در طول زمان به چندين زبان زنده دنيا ترجمه شد. اكثر صاحبنظران آن را شاهكار هدايت ميدانند. زيرا علاوه بر اينكه هم از نظر شگرد كار و هم از لحاظ محتوا در خط خاصي جز كارهاي ديگر او بود، از بيشترين قدرت نويسندگي و نيروي آفرينندگي نويسنده نيز برخورداري داشت. همو بود كه چون زخمهاي روحخوار زندگي را از صميم جان احساس كرد و فهميد كه: «اين دنيا براي او نيست. براي يك دسته آدمهاي پررو، گدامنش، معلومات فروش، چاروادار، چشم و دل گرسنه و بيحياست» در جلو چراغ، مقابل آينه ايستاد و در كمال صميميت، اعماق روح و ذهن خود را كاويد و جلوههاي گوناگون آن را در ظاهر به سايه خود و در باطن به همه ما شناساند. 28 اما گذشته از «بوف كور»، آثار هدايت، بيشتر در قالب داستان كوتاه و در خطي واقعگرا نوشته شدهاند. داستانهايي كه چون با خصوصيات و روحيات ايرانيان نزديكي بيشتر داشته و از ساختمان استوارتري برخوردار بودهاند، بسيار بيشتر از آثار جمالزاده در داستاننويسان ديگر تأثير كردهاند. تا آنجا كه پس از وي كمتر نويسندهاي را ميتوان سراغ گرفت كه به نحوي از انحا، چه در زمينه كارهايي امثال «زنده به گور» و «سه قطره خون» و چه در خط آثاري همانند «علويه خانم» و «سگ ولگرد»29 از او تأثير نپذيرفته باشد. از نخستين نويسندگاني كه در آغاز به پيروي از شيوه كار و انديشه هدايت و سپس در راه مستقل خود، به نوشتن داستان پرداختند، بزرگ علوي و صادق چوبك بودند. بزرگ علوي به پيروي از هدايت يك رمان و دهها داستان كوتاه نوشت. اولين مجموعه داستانهاي كوتاه وي با نام «چمدان» و بعد «ورقپارههاي زندان» و تنها رمان او با نام «چشمهايش» شهرت بسيار يافت. 30 علوي اوج قدرت نويسندگي خود را در همين كتاب و نيز برخي از داستانهاي كوتاه خويش خاصه گيله مرد»31 نشان داد. صادق چوبك نيز اگرچه در ابتدا پاي در راه هدايت گذارد، اما با همان نخستين مجموعه داستانهاي كوتاه، «خيمه شب بازي» در مجموع خود را به عنوان نويسندهاي مستقل و مستعد شناساند و سپس با انتشار مجموعه «انتري كه لوطياش مرده بود» بيش از پيش نشان داد كه هم از نظر «ديد» و انديشه و هم از لحاظ توصيف و شيوه داستاننويسي، در خطي جدا از خط هدايت پاي نهاده است. خطي كه معمولاً در بيان مناظر نفرتانگيز و زشت زندگي امتداد مييافت و بخصوص برخي از نقاط و تصاوير و لحظات آن در داستانهاي «زير چراغ قرمز»، «گلهاي گوشتي»، «پيراهن زرشكي»، «وقتي كه دريا توفاني شده بود»، «بعد از ظهر آخر پاييز» و طرحداستان «عدل»32 بسيار برجسته مينمود. و اين همان خطي بود كه بعدها در داستانهاي بلند او همچنان ادامه يافت. بياينكه (جز تا حدي در رمان «سنگ صبور»)33 آن برجستگي پيشين را داشته باشد. «خيمه شب بازي» چوبك در سال 1324 شمسي منتشر شد و در همين سال مجله «سخن»، كه مجله «تازه زاد» ادبي و هنري آن زمان بود، داستان كوتاه «زيارت» با امضاي مردي با نام «جلال آل احمد» چاپ شد كه بعدها با انتشار آثار متعدد ومتنوعش در انواع «تك نگاري»34، «سفرنامه»، «نقد و انتقاد»، «داستاننويسي» و «مقالهنويسي» خاصه در كتابهاي «خارك، در يتيم خليج»، «خسي در ميقات»، «كارنامه سه ساله»، «غرب زدگي» و «مدير مدرسه»35 و با داستانهاي كوتاه موفقي امثال «جشن فرخنده» و «گلدستهها و فلك» به شهرتي سزاوار رسيد. و به ويژه از لحاظ كيفيت نثر وسبك خاصش كه او و نوشتههاي او را «تلگرافي، حساس، دقيق، تيزبين، خشمگين، افراطي، خشن، صريح، صميمي، منز�'هطلب و حادثهآفرين»36 معرفي ميكرد، سال به سال چهرهاي مشخصتر يافت و خاصه در نثر نويسندگان پس ازخود تأثير بسيار نهاد. ابراهيم گلستان نيز همزمان با آل احمد به كار قصهنويسي پرداخت. اما برخلاف جلال آل احمد، بزرگ علوي و صادق چوبك، از همان ابتدا، يعني از سال 1327 شمسي كه نخستين مجموعه داستانهايش را با نام «آذر، ماه آخر پاييز» منتشر كرد، نشان داد كه بيشتر از فضاي داستانهاي آمريكايي متأثر است. درحقيقت او اولين كسي بود كه اذهان دستاندركاران را متوجه داستاننويسان معاصر آمريكا كرد و نيز نخستين نويسندهاي بود كه به شكل داستان و نحوه بيان اهميت بسيار داد و با توجه به آگاهييي كه داشت سالها بعد در مجموعههاي «جوي و ديوار و تشنه» و «مدومه» داستانهايي ارائه كرد كه از نظر شكل و شيوه نثر و «ديد» مشخص و سبك مختص، از جمله بهترين و مؤثرترين داستانهاي امروز ايراني به حساب آمد و موجب شد تا پس از او، ديگر نويسندگان نيز، بيش از پيش به جنبههاي فني داستان توجه كنند.37 محمود اعتمادزاده (م. ا. به آذين) نويسنده ديگري بود كه با انتشار رمان «دختر رعيت» به جرگه داستاننويسان پيوست. اين رمان، پس از رمانهاي اجتماعي اوليه در حقيقت اولين رمان اجتماعي بود كه از تعريف دقيقتر رمان و از انديشه و «ديد» خاص نويسنده آن حكايت داشت.
|