اگر سگ، اين حيوان قانع و بردبار بتواند اين زندگي روزمره و تهيه و تدارك چند تكه استخوان را هم به آسودگي و بدون دغدغه خاطر بگذراند باز هم حرفي نيست ولي از آنجا كه غالباً معروض حملات ناجوانمردانه مردم و سنگ پرانيهاي اطفال در كوي و برزن قرار مي گيرد لذا نه شبي خوش دارد و نه روزي آرام. طبيعي است كه اين حالت زندگي سگي چون مطبوع طبع آدمي نيست لذا از آن به زندگي رنج و درد و بدبختي و بيچارگي تعبير و تمثيل مي كنند.
اما اكنون ببينيم چه شد و از چه تاريخي اين عبارت به صورت ضرب المثل درآمده در تعابير و تماثيل مجازي و استعاره اي مورد استفاده قرار گرفته است.
محقق نكته باب معاصر آقاي دكتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي حكايت شيرين و طنزآميزي را نقل مي كند كه هر چند جنبه اساطيريش بر حقيقت وجودي آن مي چربد- كه قطعاً چنين است- علي اي حال مي تواند ريشه تاريخي ضرب المثل بالا را بدست دهد. محقق مزبور مي نويسد:
«معروف است كه در روز ازل خداوند براي بشر سي و پنج سال عمر تعيين كرده بود و براي ساير حيوانات هم عمري معين شده بود. آدميزاد كه به هيچ چيز قانع نيست پيش خدا شكايت برد كه:
|