فكر مي كنم معني و مفهوم اين ضرب المثل احتياج به بحث و توضيح نداشته باشد چه موضوع عاقبت به خيري به قدري مهم بود كه عقلاي قوم در هر عصر و زماني آن را صدر المسائل مي دانستند و افراد و جماعات را به رعايت مال انديشي توصيه مي كردند.
كرزوس آخرين پادشاه ليدي( تركيه امروز) چون در ثروت و عظمت به درجه اوج كمال رسيد آن چنان مغرور شد كه از خويش برتر و بالاتر نديد و در واقع خود را خوشبخت ترين و سعادتمند ترين فرد روي زمين شناخت ولي از طرف ديگر شنيد فيلسوف نكته سنجي به نام سولون در يونان زندگي مي كند كه براي جاه و جلال دنيوي ارج و مقداري قائل نيست و اصولا در عقيده و مشربش سعادت و خوشبختي از مجرايي وراي قدرت و ثروت سيراب مي شود تصميم گرفت اين مرد را ببيند و با نمايش دادن حشمت و شكوه درباري و ثروت بي انتهاي خويش او را از گمان و تصوري كه در مفهوم سعادت و خوشبختي دارد باز دارد.
پس سولون را از يونان به ليدي دعوت كرد و قبلا فرمان داد دربار را آن چنان آيين ببندند كه نظير آن را در هيچ نقطه اي عالم نديده و نشنيده باشد. سولون با نرمي و متانت در جواب بزرگ نمايي هاي كرزوس گفت:« راستش اين است كه ما يونانيها به تنعمات دنيوي و جاه و جلال ظاهري كه همواره در معرض دستبرد روزگار است اعتنا و اعتماد نداريم چه سير زمان هر روز مستلزم حوادث گوناگون است كه هر گز آدمي فكر و تصور آن را نمي كند. معلوم نيست پايان كار تو و ساير زورمندان و ثروتمندان عالم چگونه باشد تا عاقبت كار كسي معلوم نشود نمي توان او را سعادتمند خواند. خوشبخت كسي است كه عاقبت به خير باشد.»
|